خونه ویرونه خونه خالیه خونه سرده
روزگار این جا خلاف میل ما می گرده
سهم تازهء ما از خونه شده در به دری
ما غریبه ایم تو کوچه های شهر پدری
واسه یک جرعه نفس یه شهر و سگ دو می زنیم
واسه پلک رو هم گذاشتن تا سحر جون می کنیم
اینجا هیچ کس غم غم خوردن ما رو نداره
ما تموم می شیم و هیچ کسی به روش نمیاره
این نه یک غصهء ساده که زوال آدمه
درد دلتنگی تو خونه ای که مال آدمه
خونه ویرونه خونه خالیه خونه سرده
روزگار این جا خلاف میل ما می گرده
نه می شه دید و نه فهمید و نه حتی کم آورد
این جا باید مث برگ رو شاخه موند و پژمرد
من درختی ام که ریشه هاشو جا می ذاره
ابری که می ره و دور از وطنش می باره
پل پشت سرم و می شکنم و رد می شم
توی غربت روزگار هر چی رقم زد میشم
خونه ویرونه خونه خالیه خونه سرده
روزگار این جا خلاف میل ما می گرده